هوا دلگیر ، درها بسته ، سرها در گریبان بود
نفس ها ابر و یک شاعر که شعرش وصف زندان بود
زمستان در زمستان بود غبار آلوده مهر و ماه
زمین دلمرده و آهی بلند و آسمان کوتاه
و کوته آسمان غمزده بر ماتمی سنگین می گریید
زمین مرده را در بر گرفته آسمان غمگین می گریید
خبر در کهکشان پیچید:«زمین در آسمان جان داد»
زمین مردار بود، مردار؛ که آمد قاصدک با باد!
چو بر مردار قاصد گفت پیام پاک مزدایی
زمین لرزید و جان بگرفت به فرمان مسیحایی
***
زمین زنده شد و فرمان اجابت گشت و گل رویید
دو چشم آسمان از نو ولی با شوق می بارید
به پاس حرمت عاشق رسیده موعد لیلا
به راه پاک آزادی تمام گلرخان بر پا.
بر این فتح المبین کل، امیر نغمه ها بلبل
به اسم رمز نوروزی به هر معبر شکوفا گل
جناب بوم نقاشی
با احترام باید بگم وقتشه عاشق بکشی
لیلی رو مجنونش کنی عذرای وامق بکشی فرهاد و شیرینش کنی
دنیا رو زیر و رو کنی باغ شقایق بکشی
چه نقشی می خوای بکشی؟
یه وقت نری غم نکشی
عاشق و تنها نذاری بی دم و همدم نکشی
اخمها رو در هم نزنی شادیها رو کم نیاری غصه رو پر رنگ نکنی
برادرت رو نکـُشی بچه ی آدم نکشی‼!
شعله به عالم نکشی
کودکان
با اشاره خندیدند
بر من بی قواره خندیدند
پارگیه کت مرا دیدند
بر کت پاره پاره خندیدند
همانطوری که مادر حدس زد شد
پدر آمد به شهر و نابلد شد
به شهر آمد، بساط واکس واکرد
نشست آنجا که معبر بود، سد شد
امروز اولین یادداشت خودم رو در وبلاگ گروهی حمایت از کودکان
با نام سخاوتمندی یک کودک ثبت و منتشر کردم
امیدوارم وبلاگی باشه (یا بشه) در راستای اهدافی انسان دوستانه شما می تونید از طریق
این لینک به این نوشته دسترسی پیدا کنید
تقدیم به حضرت مادر
غزل رفتن تو عمر مرا زایل کرد
خون دل، قافیه شعر مرا مشکل کرد
در فراق تو بجز گریه به دادم نرسید
دوریت خنده منرا به درک واصل کرد