چی بگم

مجموعه ای از تهوعات و تنقلات یک مغز

چی بگم

مجموعه ای از تهوعات و تنقلات یک مغز

استاد دزدی

روزگاران قدیم در شهری دور

پادشاهی بود در حال عبور

دید دزدی را اسیر شحنه ها

دست بسته پیش رویش از قضا

گفت او را: "سارق ملعون پست

خانه ات ویران باد از پای بست

 

ادامه مطلب ...

ای مسیرت به کاخ سعد آباد

کوچه هایی که حیف بن بستند
عین قلب تو سفت و در بسته
قامت تو به حد رعنایی
مثل برجی بلند، برجسته

تپه های ولنجک و درکه
سینه هایت که معدن سنگند
گیسوانِ به شانه مواجت
آبشاری روانه از دربند
 
ادامه مطلب ...

می خندم

دوش وقتی که ملائک در میخانه زدند 
به ملکهایی به این با نمکی می خندم

چونکه در واقعیت «نیست کسی یار کسی»

وقتی در خواب ببینم ملکی می خندم 

هی ترک می خورد این خانه ویرانه من 

هی به ویرانی چرخ و فلکی می خندم 

از همان صبح که صبحانه مهیا نشود 

من به خشکیدن نان کپکی می خندم 

از در خانه برون آمده و توی گذر

با خودم گپ می زنم بی خودکی می خندم  

ادامه مطلب ...

تصور کن که من باشی

نمی گویم که ای دادار

کمی از بار من بردار
فقط یک آن می گویم
خودت را جای من بگذار

تصور کن که من باشی!
نه اینکه مرد و زن باشی
تقبل کن که از جنسی
به نام هم وطن باشی

ادامه مطلب ...

شیر شکارگه

شبی تاریک در طویله ای دور، خر این قصه هم به خانه رسید

ولی تا  در را گشود و داخل شد، سایه ای را میان آخور دید


به هوار آمدش که هوی چخه، برو  بیرون ببینم ای سگ زرد 

این طویله برای سگها نیست،  فهمیدی یا حالیت کنم ولگرد



ادامه مطلب ...

نقاش ازل

ترا روز ازل چون او کشیده
هزاران برتر از نیکو کشیده

برای خلق آدم آفرین گوی،
ترا با ذکر  یا  من هو کشیده

به لمس گونه هایت مست کرده
به جای لب گل شب بو کشیده

ادامه مطلب ...

یار اشرار (ویرایش آخر)

نموده با دو چشم سبز اوباش

درونم اغتشاشات فروپاش

زده آتش دکان دین و ایمان

به ابروی کمان و تیر مژگان

مرا بیچاره کرده کینه ی او

دونرم کودتاگر سینه ی او


ادامه مطلب ...

خطر اصلی (طنز)

پسری گفت پدر را چه کنم ای پدر از درد خماری که شدم عاشق یاری، قد رعنای نگاری که چو او نیست غزالی، و پری چهره ای عالی که ندیدی به خیالی، و نجویی به محالی و نگویی به مثالی؛ ولی افسوس به حالم که نیاید به کنارم و نباشد به خیالش که نمانده است قرارم مگر از عهده بر آیم که ز شرطش به در آیم و به نامش بنمایم همه ی مال و منالم، خانه و باغ شمالم و هر آن چیز که دارم، و هر آن چیز که کارم، همه ی دار و ندارم. و من اکنون نگرانم، و در این فکر و گمانم چو رسد روز خزانم و گذشت عمر جوانم ندهد هیچ امانم که دگر بار گرانم، و دگر هیچ ندارم نه پشیزی نه توانی، نه زمینی، نه زمانی، نه مقامی، نه دکانی، نه کیانی نه قرانی. تو که پیر و رهنمایی، و به هر دو آشنایی؛ تو که هم عاشقی دیدی و اسیری بکشیدی و هم مفلسی و درد فقیری بکشیدی تو بگو درد خطرناک کدام است؛ جوانی و جدایی. و یا پیری و درماندگی و فقر و گدایی. و پدر گفت جوان را


ادامه مطلب ...

خدایی که ...

لابلای دویست همشهری
دختری با دو شاخه ارکیده
ساکن شهرکی که آشفته
کوچه پس کوچه ایی که گندیده
آدمک های گیج و وا رفته
چهره های عبوس و ژولیده

ادامه مطلب ...

منم جنازه ی قتلی که ارتکاب کنی

منم جنازه ی قتلی که ارتکاب کنی
اگربه قدر جنایت مرا حساب کنی
منی که مرده ام هر شب پس از نیامدنت
خدا کند که مرا هم تو انتخاب کنی
بیا که کشتن من مثل یک پشه ساده است
برای کشتن من کافیه شتاب کنی

ادامه مطلب ...

بیل دیجیتال (طنز)

بر تراکتور داد کمباینی نوید 
بیل دیجیتال می آید پدید

صنعت تولید ماشینی شده
ماشین صنعت فقط چینی شده
ادامه مطلب ...

دختری که نبود می رقصید

یکی بود و نبود دخترکی
زیر جای کبود دست یکی

سیندرلای قصر تنهایی  
دختری که نبود می رقصید

دختری که به ساز زن بابا 
از زمان ورود می رقصید

هر شب تیره گریه را خورد
ولی تا  صبح زود می رقصید

ادامه مطلب ...

خواب ماهواره ای (شعر طنز)

هر شب به بالش من سیگنال می‌دادند
در خواب ماهواره ایم فوتبال می‌دادند

عین کانال سه، جوانمرد و مستقیم
بازی کامل بارسلونا – آرسنال می‌دادند!

یا اینکه خانواده ی بانو جنی لوپز!
در باب بیمه جواب سئوال می‌دادند

ادامه مطلب ...

تهران به زودی...!

اگر زندانیه آل سعودی
همانجا باش تهران نیست سودی

تمام  آسمان ها لاجوردیست
بجز تهرانی که سرخ است و دودی

گهی سربش رود بالاتر از حد
گهی کربن کند سیر صعودی

بزرگ راهی ندارد جز ترافیک
خروجی بسته شد قبل از ورودی

ادامه مطلب ...