روزگاران قدیم در شهری دور
پادشاهی بود در حال عبور
دید دزدی را اسیر شحنه ها
دست بسته پیش رویش از قضا
گفت او را: "سارق ملعون پست
خانه ات ویران باد از پای بست
فکر کردی مال مردم بردنیست؟
هی دو لپی و سه لپی خوردنیست؟
گنج ها از دزدی آوردی به دست؟
بخیالت هرکی هرکی هرکی است؟"
گفت: "من هم مخلصم هم خانزاد
درس پس دادم جناب اوستاد
آری آری هرکی هرکی هرکی نیست
من خبر دارم که شاهنشاه کیست
گنجی از دزدی اگر آمد به دست
حاصل تدریس استاد من است
من مریدم، مرشدم هستید، چون
بین تردستان زبر دستید، چون
تا ربایم سکه ای یا اسکناس
سه هزار میلیارد کردید اختلاس
گفته بودید خانه ام ویران باد
بنده شرمنده ام ولیکن اوستاد
بس که کار شاه استادانه است
خانه ما مدتیست ویرانه است"