گفت فقیرم به من نان بده
تا که به تو خدای رحمان بده
بجای هر سکه بگویم تو را
دو سکه فردا عوض آن بده
گفتم از او خواسته ام دو همسر
ولی بگو یک بده الان بده
ای پیش پرواز کبوتر های زخمی
بابای مفقود الاثر! بابای زخمی !
دور از تو سهم دختر از این هفته هم پر
پس کی؟ کی از حال و هوای خانه غم پر ؟
تا یاد دارم برگی از تاریخ بودی
یک قاب چوبی روی دست میخ بودی
توی کتابم هر چه بابا آب می داد
مادر نشانم عکس توی قاب می داد
1)
شعرمن امروز مدیریته
شغل دل افروز مدیریته
جام جهان بین دروغه پسر
جام جهان سوز مدیریته
2)
کشور تو لنگ مدیریته
فتنه ی اون جنگ مدیریته
خوابی که سنگینه و جیب گشاد
هر دو هماهنگ مدیریته
قصه ما قصه ی اون جوون بود
که مدرک لیسانسش رو گرفته
جوونی که نشون به ین نشون بود
دنبال کار به هر کجایی رفته
یک نفر تاجر بود ،تاجر مورد بحث
در علوم ادبی دستی داشت
شعر بازی می کرد- مثل کفتر بازی-
شاعر ما روزی شعر" آزاد"ی گفت
شعر مذکور به دست تاجر واصل شد
تاجر از خواندن شعر عصبانی شد وآن را جر داد
بعد ازآن-با وقار ادبی-پاکت ارزن خود را برداشت
رو به کفترهایش-غرق در سجع ملیح-
اندر اوصاف و مزایای اصالت در شعر،نطق غرایی کرد
(صورت مسئله طولانی شد،می بخشید!)*
مختصر شرح دهید:
۱-صله در شعر چه نقشی دارد؟
۲-بغبغو یعنی چه؟
(لطفا از حاشیه پرهیز کنید.)
و موفق باشید!
جناب بوم نقاشی
باید بگم وقتشه عاشق بکشی
قامت لیلا رو باید تکیه به مجنونش بدی
مهر و صفا بین خلایق بکشی
همه رو صادق بکشی