چو جامی هست مرامی هست
بگو ارباب ساقی را
که فتوای غلط داده؟
که فرموده فراقی را ؟
حرام اموال ایتام است
همین فتواست باقی را
تو که مرد خدا بودی
ندیدی این تلاقی را؟
حلال از ما حرام از ما
رسان یار ایاقی 1 را
کدامین دین دل سنگ است
که بخشد قلچماقی 2 را
چه حکم است این که شلاغ است
خدا کی گفته شاقی 3 را
چه فهم اینست که وحی آنست و وهم اینست
که حق خوانی نفاقی 4 را
چه درس ارث و حرص خوانی
چه ارثی کور اجاقی را
اگر یاری حق خواهی
رسان یاری چلاقی را
بکن روشن چراغی را
مرمت کهنه طاقی را
بنوش زین می بشکرانه
بنوشان هم اتاقی را
چو جامی هست مرامی هست
بگو ارباب ساقی را
1- ایاق: لفظ ترکی است به معنی پیاله ٔ شرابخوری . لغت نامه دهخدا
2- قلچماق : مرد شهوت پرست و اوباش لغت نامه دهخدا
3 - شاق: بمعنی دشوار و با مشقت وسخت و با زحمت لغت نامه دهخدا
4 - نفاق : دوروئی کردن لغت نامه دهخدا
ای کاش کودکی را یک بار دیگرم بود
انشاء عید نوروز در کهنه دفترم بود
ای کاش این همه غم راه مرا نمی بست
برای گریه ای کاش آغوش مادرم بود
ای کاش درد زانو از کهنگی نمی گفت
عشق دوچرخه بازی ایکاش در سرم بود
ای کاش تیره بازی از کوچه رخت نمی بست
لیگ بزرگ تیره ، ای کاش محترم بود
ای کاش جوی کوچه با بنده آشنا بود
خاک کثیف کوچه ای کاش بسترم بود
ای کاش کین و نفرت در خاطرم نمی رفت
دیو سیاه قصه، ای کاش باورم بود
ای کاش جنگ و دعوا بی هیچ ترس و پروا
ای کاش زنگ آخر یارم برادرم بود
ای کاش دختر عشق همبازی دلم بود
قولی که داد ای کاش امروز خاطرم بود
ای کاش نسترن بود شعر امید می خواند
درمان خستگی ها ای کاش در برم بود
ای کاش بی قراری رفتن سر قراری
ای کاش کوچه باغی ای کاش دلبرم بود
ای کاش باز دیدار ، دیدار آخرین بار
روزی که رفت ای کاش آن روز آخرم بود
توضیح : جناب بوم نقاشی ... قبل از اینکه ترانه ای باشد یک جریان فکری است برای خوب دیدن و درست سنجیدن این جریان از اولین منظومه جناب بوم نقاشی آغاز گردیده است لذا شاید اگر ابتدا مورد اول را در اینجا یا اینجا مطالعه فرمائید ارتباط پایدارتری با این جناب بوم برقرار فرمائید
آنچه مصلح من است به یقین ، نظرات و نقدهای محکم شماست
جناب بوم نقاشی با احترام باید بگم وقتشه عاشق بکشی
لیلی رو مجنونش کنی ، فرهاد و شیرینش کنی ، عذرای وامق بکشی
دنیا رو زیر و رو کنی ، هرزه ها رو درو کنی ، باغ شقایق بکشی
جناب بوم نقاشی چه نقشی می خوای بکشی
وقتشه مهمان بکشی - خط رو زمستان بکشی
بهار رو باورش کنی - نم نم باران بکشی
سبزه ها رو صفا بدی ، به آدما وفا بدی
لباس نو تنت کنی ، عیدی به بچه ها بدی
وقتشه که دعا کنی ، درد و غم و رها کنی
سفره هفت سین بچینی ، "
حَوِل ِ حَالنَـا"
کنی
جناب بوم نقاشی با احترام باید بگم وقتشه عاشق بکشی
لیلی رو مجنونش کنی ، فرهاد و شیرینش کنی ، عذرای وامق بکشی
دنیا رو زیر و رو کنی ، هرزه ها رو درو کنی ، باغ شقایق بکشی
جناب بوم نقاشی چه نقشی می خوای بکشی
صورتا رو زرد نکشی ، دل هارو پر درد نکشی
نزول خور رو باد نکنی ، دوره رو نامرد نکشی
زندگی پوشالی نشه ، دست بابا خالی نشه
مردی خجالت نکشه، دوباره خشکسالی نشه
جوونها مون خار نشن ، معتاد و بی عار نشن
انگل
و ولگرد نباشن، علاف و بیکار نشن
جناب بوم نقاشی با احترام باید بگم وقتشه عاشق بکشی
لیلی رو مجنونش کنی ، فرهاد و شیرینش کنی ، عذرای وامق بکشی
دنیا رو زیر و رو کنی ، هرزه ها رو درو کنی ، باغ شقایق بکشی
جناب بوم نقاشی چه نقشی می خوای بکشی
حضرت والا نکشی، مردم و دولا نکشی
باجش و بیشتر نکنی،نرخش و بالا نکشی
عمر و تباهش نکنی نگدا رو شاهش نکنی
دزده رو قاضی نکشی ، دل رو سیاهش نکنی
پرده ها رو وا نکنی ، مردم و رسوا نکنی
شرم و حیا را نکـُشی، آشوب و بلوا نکن
جناب بوم نقاشی با احترام باید بگم وقتشه عاشق بکشی
لیلی رو مجنونش کنی ، فرهاد و شیرینش کنی ، عذرای وامق بکشی
دنیا رو زیر و رو کنی ، هرزه ها رو درو کنی ، باغ شقایق بکشی
جناب بوم نقاشی چه نقشی می خوای بکشی
خوبی دنیا رو بکش ، گل های زیبا رو بکش
آوای دلها رو بکش ، جناب "نیما"
رو بکش
فصل بهاران و بکش ، امید یاران و بکش
سرود ایران و بکش "مریم تاران"
و بکش
جمعی بکش آزاده استاد و بی افاده
دلداده و دل آرام ، آوا به دل نهاده
سنگ صبور محکم چون تیغ آب داده
دل نرم و پر محبت چون موم تاب داده
یاردبستانی من ، با من و همراه منی
چوب الف بر سر ماست بغض من و آه منی
راستی ، واستا ببینم ، چوب الف پس کجاست
آقا تو جیب شما ست؟ خانم تو کیف شماست؟
برادر پشت میز چوب الف همونجاست
کنار پای شماست ، "پایه " میز شماست
برادر از جا پرید یکدفعه تا به تا شد
وقتیکه اینرو شنید رو الف جابجا شد
گفت الف نشانه امریکاست
هرکی الف می خواد از اون خائناست
الف فقط مستحب است به وافوور
مابقی جهان حرام و منفور
خودت می دونی که الف درازه
چیز دراز فقط به ما می سازه
زار اگه بی الف باشه زر می شه
شراب می ره شرب مطهر می شه
، آدم مکار ، مکرم می شه
جام رو ببین که یکدفعه جم می شه
داور محکمه ز حق دور می شه ،
دشمن بیچاره رنجور می شه
آدم بی "آ" دم می شه خام باشه زود خم میشه
حرامی مَحرم میشه همه جا مُحرم میشه
یه ماجرای ناجور یه دفعه می شه جور جور
قیام عاشورایی ، قیمه میشه اونم شور
( تبصره : عین به الف ادغامه حرف نباشه مصلحت نظامه)
والی یهو ول می شه آبها همه گل می شه
موقع ماهی گیری لا حق و باطل میشه
جاعله مشغول میشه وزیر و مسئول می شه
شال رو کمر شل می شه قاتله مقتول می شه
باد که می آد بد می شه آدم مردد می شه
خدا می آد خود میشه خودپرستی مد می شه
می خوای تو انسانی باش، برو تو اون راه بمیر
یار دبستانی باش ، از بغض و از آه بمیر
دشت بی فرهنگی ما بزرگترم شده حالا
دستامون و بسته به خود با زنجیرهاییی از طلا
برادر اینها رو گفت مابقی رو جا گذاشت
یار دبستانیش و دوباره تنها گذاشت
شهر گشته پر از حوری ، زینهار نمی بینم
هم قامت یار خود یک یار نمی بینم
در شهر یکی کس را هوشیار نمی بینم
هر یک بدتر از دیگر شوریده و دیوانه
بس تار زده هستی هر گوشه که دلبستی
در دام چه بنشستی ، طعنه زندت هستی
گوید که مرا مستی؟ باز عهد که بشکستی
هر گوشه یکی مستی، دستی زده بر دستی
وان ساقی سر مستی، با ساغر شاهانه
ای ساغر سیمین تن ای دلبر دل آهن
تاچند زنی سوزن و این سر نبری از تن
یا قرعه بنامم زن ، یا نام مرا خط زن
ای لولی بربط زن، تومست تری یا من؟
ای پیش چو تو مستی، افسون من افسانه
ای اول و ای آخر ای کاش فرج می شد
ای کاش که سر می داد هر دیده که کج می شد
چندان سر بی افسر ببریده به حج می شد
چون کشتی بی لنگر کج می شد و مج می شد
وز حسرت او مرده صد عاقل و فرزانه
گفتم صنما خیری بر بنده که درویشم
سر نذر شما کردم دل هم نبود پیشم
بر من منما رحمی آسوده بزن نیشم
گفتم که رفیقی کن با من که منت از خویشم
گفتا که به نشناسم من خویش ز بیگانه
گفتم به چه رایی تو؟ ای حور ترین انسان
جانا ، نه زمایی تو ، ای صاحب الدوران
هاشا که خدایی تو ای هر دو لبت قرآن
گفتم زکجایی تو؟ تسخر زد و گفت ای جان
نیمیم ز ترکستان نیمیم ز فرقانه
نیمیم چه بی حاصل نیمیم به تو واصل
نیمیم همه عاقل نیمیم تو را مایل
نیمیم چو تو در حق نیمیم جدا باطل
نیمیم ز آب و گل، نیمیم ز جان و دل
نیمیم لب دریا، نیمیم همه دردانه
من یار تورا دارم غیر از تو چه بنگارم
در یاد تو را دارم فریاد تو را دارم
من دردِ تو را خواهم از غیر تو بی زارم
من بیدل و دستارم در خانه ی خمارم
یک سینه سخن دارم این شرح زهمیانه
گفتا که تو بدمستی در کُنج دو پنج ات می
تا چشم زما بستی آسایش رنج ات می
گنجینه به سر داری ، افتاده به گنج ات می
تو وقف خراباتی دخل ات می و خرج ات می
زین وقف به هوشیاران مسپار یکی دانه
عکسش به روبروست و من محو روی دوست
قلب شکسته ام تا آخرین نفس او را دعا کند
چون شب رسد ز راه، آه از من و آه از سکوت
آه
باز عکس روی یار
از پشت قاب عکس من را صدا کند
این عکس یار ماست که بر عکس یار ماست
یارم جفا کند عکسش وفا کند
عکسش به روبروست و من محو روی دوست
قلب شکسته ام تا آخرین نفس او را دعا کند
این کیست پشت در - یا مرگ و یا نگاردل شور و هلهله در خود بپا کند
جز این دو تن مباد کس یاد ما کند
سر طعنه زد که مرگ - دل ناله زد که یار
جان سینه را درید که هر دوش خدا کند
جانم به جان رسید و تا پشت در دوید
لرزان و پر امید در را که وا کند
اما نه یار بود نه مرگ پشت در
غم بود که آمده با ما صفا کند
عکسش به روبروست و من محو روی دوست
قلب شکسته ام تا آخرین نفس او را دعا کند
تا عکس روی من که گیرد و قابش چرا کند
هی ، انسانبا تو ام چشم چران
ای فروشنده نان قیمت جان
دزد ناموس ناصح نسیان
هی ، انسان
ای مدافعان حقوق بشر ای هنر پیشگان بازیگر
پادشاهان اژدها بر دوش صلح دوستان سلاح فروش
روبهان چاپلوس شیک پوش پس چرا ساکتید و سرد و خموش؟
اینجا غزه است
المپیک کشتار کودکان برپاست
شاهنششهان جهان
به اتفاق ائتلاف " سلام بر کشتار "
رکوردار سکوتند پاچه خوار و شیرین کار!
ای امیران لشکر بیداد ای مقامات حزب "همره باد"
ای دبیران کل هم بیکار ای قدر قدرتان بی مقدار
کیفتان گر جور است و اگر مقدور است
لطف فرموده گفتمان کافیست به بشر خدمت گران کافیست
این خبرها که تازه می شنوید
از صدای نوار غزه می شنوید
المپیک کشتار کودکان برپاست
و سابقه این مسابقه پیداست
و شاهنشهان این حامیان صلح
(قدرت مداران جرات ندار)
با اتفاق همه لاف زنان خود
رکورد سکوت را "له" کردند
المپیک را نگه کردند
و جهان از ترور خالی شد
زندگی ها چقدر عالی شد
این المپیک تا ابد باقیست