چی بگم

مجموعه ای از تهوعات و تنقلات یک مغز

چی بگم

مجموعه ای از تهوعات و تنقلات یک مغز

که فتوای غلط داده؟

چو جامی هست مرامی هست

بگو ارباب ساقی را

که فتوای غلط داده؟

 که فرموده  فراقی را ؟

حرام  اموال ایتام است

همین فتواست باقی را

تو که مرد خدا بودی

ندیدی این تلاقی را؟

حلال از ما حرام از ما

رسان یار  ایاقی  1 را

کدامین دین دل سنگ است

که بخشد قلچماقی  2 را

چه حکم است این  که شلاغ است

خدا کی  گفته  شاقی 3 را

چه فهم  اینست که وحی آنست و وهم اینست

که حق خوانی  نفاقی  4 را

 چه درس ارث و حرص خوانی

چه ارثی کور اجاقی را

اگر یاری حق خواهی

رسان یاری چلاقی را

بکن روشن چراغی را

مرمت کهنه طاقی را

 بنوش زین می بشکرانه

بنوشان هم اتاقی را

چو جامی هست مرامی هست

بگو ارباب ساقی را


1- ایاق: لفظ ترکی است به معنی پیاله ٔ شرابخوری .  لغت نامه دهخدا

2- قلچماق : مرد شهوت پرست و اوباش  لغت نامه دهخدا

3 -  شاق: بمعنی دشوار و با مشقت وسخت و با زحمت  لغت نامه دهخدا

4 - نفاق : دوروئی کردن  لغت نامه دهخدا

ای کاش کودکی را

ای کاش کودکی را یک بار دیگرم بود
انشاء عید نوروز در کهنه دفترم بود
ای کاش این همه غم راه مرا نمی بست
برای گریه ای کاش آغوش مادرم بود
ای کاش درد زانو از کهنگی نمی گفت
عشق دوچرخه بازی ایکاش در سرم بود
ای کاش تیره بازی از کوچه رخت نمی بست
لیگ بزرگ تیره ، ای کاش محترم بود
ای کاش جوی کوچه با بنده آشنا بود
خاک کثیف کوچه ای کاش بسترم بود
ای کاش کین و نفرت در خاطرم نمی رفت
دیو سیاه قصه، ای کاش باورم بود
ای کاش جنگ و دعوا بی هیچ ترس و پروا
ای کاش زنگ آخر یارم برادرم بود
ای کاش دختر عشق همبازی دلم بود
قولی که داد ای کاش امروز خاطرم بود
ای کاش نسترن بود شعر امید می خواند
درمان خستگی ها ای کاش در برم بود

ای کاش بی قراری رفتن سر قراری

ای کاش کوچه باغی ای کاش دلبرم بود
ای کاش باز دیدار ، دیدار آخرین بار
روزی که رفت ای کاش آن روز آخرم بود

جناب بوم نقاشی

توضیح : جناب بوم نقاشی ... قبل از اینکه ترانه ای باشد یک جریان فکری است برای خوب دیدن و درست سنجیدن این جریان از اولین منظومه جناب بوم نقاشی آغاز گردیده است لذا شاید اگر ابتدا مورد اول را در اینجا  یا اینجا مطالعه فرمائید ارتباط پایدارتری با این جناب بوم برقرار فرمائید

آنچه مصلح من است به یقین ، نظرات و نقدهای محکم شماست

جناب بوم نقاشی با احترام باید بگم وقتشه عاشق بکشی
لیلی رو مجنونش کنی ، فرهاد و شیرینش کنی ، عذرای وامق بکشی
دنیا رو زیر و رو کنی ، هرزه ها رو درو کنی ، باغ شقایق بکشی
جناب بوم نقاشی چه نقشی می خوای بکشی

وقتشه مهمان بکشی - خط رو زمستان بکشی
بهار رو باورش کنی - نم نم باران بکشی
سبزه ها رو صفا بدی ، به آدما وفا بدی
لباس نو تنت کنی ، عیدی به بچه ها بدی
وقتشه که دعا کنی ، درد و غم و رها کنی
سفره هفت سین بچینی ، " حَوِل ِ حَالنَـا" کنی

جناب بوم نقاشی با احترام باید بگم وقتشه عاشق بکشی
لیلی رو مجنونش کنی ، فرهاد و شیرینش کنی ، عذرای وامق بکشی
دنیا رو زیر و رو کنی ، هرزه ها رو درو کنی ، باغ شقایق بکشی
جناب بوم نقاشی چه نقشی می خوای بکشی

صورتا رو زرد نکشی ، دل هارو پر درد نکشی
نزول خور رو باد نکنی ، دوره رو نامرد نکشی
زندگی پوشالی نشه ، دست بابا خالی نشه
مردی خجالت نکشه، دوباره خشکسالی نشه
جوونها مون خار نشن ، معتاد و بی عار نشن
انگل و ولگرد نباشن، علاف و بیکار نشن

جناب بوم نقاشی با احترام باید بگم وقتشه عاشق بکشی
لیلی رو مجنونش کنی ، فرهاد و شیرینش کنی ، عذرای وامق بکشی
دنیا رو زیر و رو کنی ، هرزه ها رو درو کنی ، باغ شقایق بکشی
جناب بوم نقاشی چه نقشی می خوای بکشی


حضرت والا نکشی، مردم و دولا نکشی
باجش و بیشتر نکنی،نرخش و بالا نکشی
عمر و تباهش نکنی نگدا رو شاهش نکنی
دزده رو قاضی نکشی ، دل رو سیاهش نکنی
پرده ها رو وا نکنی ، مردم و رسوا نکنی
شرم و حیا را نکـُشی، آشوب و بلوا نکن

جناب بوم نقاشی با احترام باید بگم وقتشه عاشق بکشی
لیلی رو مجنونش کنی ، فرهاد و شیرینش کنی ، عذرای وامق بکشی
دنیا رو زیر و رو کنی ، هرزه ها رو درو کنی ، باغ شقایق بکشی
جناب بوم نقاشی چه نقشی می خوای بکشی

خوبی دنیا رو بکش ، گل های زیبا رو بکش
آوای دلها رو بکش ، جناب "نیما" رو بکش
فصل بهاران و بکش ، امید یاران و بکش
سرود ایران و بکش "مریم تاران" و بکش
جمعی بکش آزاده استاد و بی افاده
دلداده و دل آرام ، آوا به دل نهاده
سنگ صبور محکم چون تیغ آب داده
دل نرم و پر محبت چون موم تاب داده

شبی شیرین بزد فریاد

شبی شیرین بزد فریاد، که ای شیرین ترینفرهاد

و ای خسرو ترین شمشاد صدای تیشه ات آباد 

منم لیلای دلبندت که دل خون است و پا در بند 

تویی عاشق ترین مجنون ولی در بیستون آزاد

ببندم دیده بر خسرو ، که شاید رو کشم برتو 

تو شیرین می کنی سنگی چوعکسی بردلت افتاد 

چو می کوبی تو با تیشه ز غصه کوه را هر شب 

به بانگ تیشه ات گویند که بر شیرین نفرین باد

خدا یا کوه کن فرهاد شب و روزم نثارش باد 

به جانم می زند تیشه شدم با بیستون همزاد 

چه تلخ است بخت شیرینم که فرهاد است آئینم 

ولی خسرو به بالینم و خونین دل از این بیداد

خوشا بر حال فرهادی که با یک کوه می جنگد 

بدا برحال شیرینی که آزادیش رفت از یاد

مرا کندی به کوهستان به عشقی پاک با دستان 

بجانم کندمت آنسان که مانی جاودان در یاد 

به رازی گویمت اینرا تو کوه کندی و من دلرا 

تو عکس من ، من از دنیا ، تو با تیشه، من از بنیاد

میز گرد سیاسی

شهر خاموش

تَق تق ، تق ، توق

بوق بوق بوق، بوق

ترافیکه

ترافیک........................................... ترافیکه

اتوبوسی که ترمزش مد روزه

تو ترافیک شهر تاریکه


سر شب شد

رادیو می گه

الان ساعت تیکه

یکی میگه

ما بقیش مگه شیکه ؟

ولی مردم بهش نخندیدند

آخه دارند ز غصه می میرند

اینقدر گیرند انقدر گیرند

اینقدر سفت و سخت در گیرند

همه خسته خشمگین و بیمارند

بغض نشکفته در گلو دارند

به ترافیک بسته خو دارند

همه پژمرده اند و بد حالند



تَق تق ، تق ، توق

بوق بوق بوق، بوق

ترافیکه

ترافیک........................................... ترافیکه

اتوبوسی که ترمزش مد روزه

تو ترافیک شهر تاریکه

و دوباره به یک ایستگاه رسید


لشکر منتظر هجوم آرید

بدوید سوی این اتول بدوید

با شعار فشار در هر کار بخزید تو به تو بخزید

حمله کن هول بده اگه جا نیست

خرخره خرخره هنوز خالیست

آفرین اشتیاقتان عالیست

کافیه له شدیم دگر کافیست


تَق تق ، تق ، توق

بوق بوق بوق، بوق

ترافیکه

ترافیک........................................... ترافیکه

اتوبوسی که ترمزش مد روزه

تو ترافیک شهر تاریکه


ملت فوج فوج ولی خسته

در صفوفی بهم پیوسته

کیپ کیپ گشته روی هم رفته

لای این قیل و قال آشفته

یک نفر می گه پنجره سفته

اونیکی میگه درمونش نفته

سومی گفته پول نفت هدر رفته

پس از این جمله گفته نا گفته

بنگر میزگرد سیاسی هفته


آقا غزه همونجا که جنگه

آقا این اسرائیل چقدر خنگه

آقا اینجا چقدر جا تنگه

آقا این اوباما چه پر رنگه

آقا این هولوکاست مال کیاست؟

آقا فهمیدی باز گرون شد ماست

جلوی پمپ ها دیدی چقدرغوغاست

آقا اینجا کجاست کدوم ایستگاست


تَق تق ، تق ، توق

بوق بوق بوق، بوق

ترافیکه

ترافیک ترافیکه

اتوبوسی که ترمزش مد روزه

تو ترافیک شهر تاریکه

هرکی هرچی دلش می خواست گفت

هرکی هرجا نشسته بودش ، خفت

هرکه با همزبان خود شد جفت

حرفهایی گران بگوییم مفت


تَق تق ، تق ، توق

بوق بوق بوق، بوق

ترافیکه

ترافیک ترافیکه

اتوبوسی که ترمزش مد روزه

تو ترافیک شهر تاریک


و با اعجاز این میز سیاسی

گرفتیم مدرک هر چی شناسی

دو تا تغییردر فجر سپاسی

نهاده و اندکی قانون اساسی

ز یک ف تا فرحزادی رسیدیم

به وضع اقتصادی می رسیدیم

به حال البرادی می رسیدیم

که به میدان آزادی رسیدیم

و دیگر این صف در هم فشرده

بباید وا بشه تا که نمرده

و هر چی هر که را هر کس سپرده

بباید زو گرفت تا که نخورده!


تَق تق ، تق ، توق

بوق بوق بوق، بوق

ترافیکه

ترافیک ترافیکه

اتوبوسی که ترمزش مد روزه

تو ترافیک شهر تاریکه

سر شب شد

رادیو می گه

الان ساعت تیکه

یکی میگه

ما بقیش مگه شیکه ؟






چوب الف پس کجاست_ ورژن جدید یار دبستانی من_

یاردبستانی من ،  با من و همراه منی
چوب الف بر سر ماست بغض من و آه منی
راستی ، واستا ببینم  ، چوب الف پس کجاست
آقا تو جیب شما ست؟ خانم تو کیف  شماست؟
برادر پشت میز چوب الف همونجاست
کنار پای شماست ، "پایه " میز شماست
برادر  از جا پرید  یکدفعه تا به تا شد
وقتیکه اینرو شنید رو الف جابجا شد
گفت الف نشانه امریکاست
هرکی الف می خواد از اون خائناست
الف فقط مستحب است به وافوور
مابقی جهان حرام و  منفور
خودت می دونی که الف درازه
چیز دراز فقط به ما می سازه
زار اگه بی  الف باشه  زر می شه
شراب می ره شرب مطهر می شه
، آدم  مکار ، مکرم  می شه
 جام رو ببین که یکدفعه جم می شه
داور محکمه ز حق دور می شه ،
 دشمن بیچاره رنجور می شه
آدم بی "آ" دم  می شه  خام  باشه زود خم میشه
حرامی  مَحرم میشه همه جا مُحرم میشه
یه ماجرای ناجور یه دفعه می شه جور جور
قیام عاشورایی ، قیمه میشه اونم شور

( تبصره : عین به  الف ادغامه حرف نباشه مصلحت نظامه)

والی یهو ول می شه آبها همه گل می شه
موقع ماهی گیری لا حق و باطل میشه
 جاعله مشغول میشه  وزیر و مسئول می شه
شال رو کمر شل می شه قاتله مقتول می شه
باد که می آد بد می شه آدم مردد می شه
خدا می آد خود میشه خودپرستی مد می شه

می خوای تو انسانی باش، برو تو اون راه بمیر
یار دبستانی باش ، از بغض و از آه بمیر
دشت بی فرهنگی ما بزرگترم شده حالا
دستامون و بسته به خود با زنجیرهاییی از طلا
برادر اینها رو گفت مابقی رو جا گذاشت

یار دبستانیش و دوباره تنها گذاشت

من و مست و تو دیوانه ما را که برد خانه؟

ما دلخوش یک نامه،  ازجانب جانانه
سر داده به هنگامه این سر به چه سامانه 
مردانه ، مریدانه ، در دانه و رندانه
من و مست و تو دیوانه ما را که برد خانه؟

صد بار تو را گفتم کم خور دو سه پیمانه


دردانه یکی دارم بسیار نمی بینم

شهر گشته پر از حوری ، زینهار نمی بینم

هم قامت یار خود یک یار نمی بینم

در شهر یکی کس را هوشیار نمی بینم 

هر یک بدتر از دیگر شوریده و دیوانه


 بس تار زده هستی هر گوشه که دلبستی 

در دام چه بنشستی ، طعنه زندت هستی

گوید که مرا مستی؟ باز عهد که بشکستی 

هر گوشه یکی مستی، دستی زده بر دستی 

وان ساقی سر مستی، با ساغر شاهانه


ای ساغر سیمین تن ای دلبر دل آهن

تاچند زنی سوزن و این سر نبری از تن 

یا قرعه بنامم زن ، یا نام مرا خط زن

ای لولی بربط زن، تومست تری یا من؟

ای پیش چو تو مستی، افسون من افسانه


ای اول و ای آخر ای کاش فرج می شد

ای کاش که سر می داد هر دیده که کج می شد 

چندان سر بی افسر ببریده به حج می شد

چون کشتی بی لنگر کج می شد و مج می شد

وز حسرت او مرده صد عاقل و فرزانه


گفتم صنما خیری بر بنده که درویشم

سر نذر شما کردم دل هم نبود پیشم

بر من منما رحمی آسوده بزن نیشم

گفتم که رفیقی کن با من که منت از خویشم

گفتا که به نشناسم من خویش ز بیگانه


گفتم به چه رایی تو؟ ای حور ترین انسان

جانا ، نه زمایی تو ، ای صاحب الدوران 

هاشا که خدایی تو ای هر دو لبت قرآن

گفتم زکجایی تو؟ تسخر زد و گفت ای جان

نیمیم ز ترکستان نیمیم ز فرقانه


نیمیم چه بی حاصل نیمیم به تو واصل

نیمیم همه عاقل نیمیم تو را مایل

نیمیم چو تو در حق نیمیم جدا باطل

نیمیم ز آب و گل، نیمیم ز جان و دل

نیمیم لب دریا، نیمیم همه دردانه


من یار تورا دارم غیر از تو چه بنگارم

در یاد تو را دارم فریاد تو را دارم 

من دردِ تو را خواهم از غیر تو بی زارم

من بیدل و دستارم در خانه ی خمارم

یک سینه سخن دارم این شرح زهمیانه


گفتا که تو بدمستی در کُنج دو پنج ات می

تا چشم زما بستی آسایش رنج ات می 

گنجینه به سر داری ، افتاده به گنج ات می 

تو وقف خراباتی دخل ات می و خرج ات می 

زین وقف به هوشیاران مسپار یکی دانه

تا عکس روی ما که گیرد و قابش چرا کند

عکسش به روبروست و من محو روی دوست
قلب شکسته ام تا آخرین نفس او را دعا کند


چون شب رسد ز راه، آه از من و آه از سکوت

آه

باز عکس روی یار

از پشت قاب عکس من را صدا کند

این عکس یار ماست که بر عکس یار ماست

یارم جفا کند  عکسش وفا کند

عکسش به روبروست و من محو روی دوست

قلب شکسته ام تا آخرین نفس او را دعا کند


ناگه صدای در،  مهمان رسیده است
دل شور و هلهله در خود بپا کند
این کیست پشت در - یا مرگ و یا نگار
جز این دو تن مباد کس یاد ما کند

سر طعنه زد که مرگ -  دل ناله زد که یار

جان سینه را درید که هر دوش خدا کند

جانم به جان رسید و تا پشت در دوید

لرزان و پر امید در را که وا کند

اما نه یار بود نه مرگ پشت در

غم بود که آمده با ما صفا کند
عکسش به روبروست و من محو روی دوست
قلب شکسته ام تا آخرین نفس او را دعا کند


باگریه قاب را گفتم دعاش کن
هر آنچه را که خواست ربش عطا کند
عشقست گر که زد از پشت خنجرم
چون دست اوست تیغ دردم دوا کند
قلبم شکست و رفت - قربان مقدمش
یارب روا مدار -  تیغش به پاکند
عکسش به  روبروست و من محو روی دوست
قلب شکسته ام تا آخرین نفس او را دعا کند


قلب شکسته ام تا آخرین نفس اورا دعا کند

تا عکس روی من که گیرد و قابش چرا کند

تقدیم به غزه

هی ، انسان

با تو ام چشم چران

هی ، انسان
  ای فروشنده نان قیمت جان

هی ، انسان

دزد ناموس ناصح نسیان

هی ، انسان

ای مدافعان حقوق بشر                        ای هنر پیشگان بازیگر
پادشاهان اژدها  بر دوش              صلح دوستان سلاح فروش
روبهان چاپلوس شیک پوش      پس چرا ساکتید و سرد و خموش؟

اینجا غزه است
المپیک کشتار کودکان برپاست 
 شاهنششهان جهان
به اتفاق ائتلاف "  سلام بر کشتار "

 رکوردار سکوتند  پاچه خوار و شیرین کار!

ای امیران  لشکر بیداد                     ای مقامات حزب "همره  باد"
ای دبیران کل هم  بیکار                             ای قدر قدرتان بی مقدار
کیفتان گر جور است                                         و اگر مقدور است
لطف فرموده  گفتمان کافیست             به بشر خدمت گران کافیست
این خبرها که تازه می شنوید
از صدای نوار غزه می شنوید
المپیک کشتار کودکان برپاست 
و سابقه این مسابقه پیداست
و شاهنشهان این حامیان صلح
(قدرت مداران جرات ندار)
با اتفاق همه لاف زنان خود
رکورد سکوت را "له" کردند
المپیک را نگه کردند
و جهان از ترور خالی شد
زندگی ها چقدر عالی شد
این المپیک تا ابد باقیست

جناب بوم نقاشی

جناب بوم نقاشی باید بگم با احترام وقتشه عاشق بکشی
لیلی رو مجنون بکشی فرهاد و شیرینش کنی عذرای وامق بکشی
دنیا رو زیر و رو کنی هرزه ها رو درو کنی باغ شقایق بکشی
جناب بوم نقاشی  چه نقشی  می خوای بکشی؟
یه وقت نری غم نکشی اخمها رو در هم نکشی
عاشق و تنها نذاری      بی دم و همدم نکشی
غصه رو پر رنگ نکنی      شادیها رو کم نکشی
یه وقت نری جنگی بشی     خط مقدم نکشی
تانک و مسلسل نیاری   آتش به عالم نکشی
خوبیها رو سر نبری            داغ محرم نکشی
خیانت و مد نکنی       خنجر رو پشتم نکشی
برادرات رو نکُشی                بچه آدم نکشی
جناب بوم نقاشی باید بگم با احترام وقتشه عاشق بکشی
لیلی رو مجنون بکشی فرهاد و شیرینش کنی عذرای وامق بکشی
دنیا رو زیر و رو کنی هرزه ها رو درو کنی باغ شقایق بکشی
جناب بوم نقاشی  چه نقشی  می خوای بکشی؟
یه وقت نری مشکی نشی   تاریکی و شب نیاری
شلاق و چاقش نکنی        فلک و تو مکتب نیاری
داروی قلابی نشی          واسه مریض تب نیاری
مردم و بدبخت نکشی      جونها رو بر لب نیاری
قهر و موقر نکنی          سگ سر منصب نیاری
جناب بوم نقاشی باید بگم با احترام وقتشه عاشق بکشی
لیلی رو مجنون بکشی فرهاد و شیرینش کنی عذرای وامق بکشی
دنیا رو زیر و رو کنی هرزه ها رو درو کنی باغ شقایق بکشی
جناب بوم نقاشی  چه نقشی  می خوای بکشی؟
می تونی دریا بکشی     عمیق و تنها بکشی
دل بزنی به دریا ،               پا روی دنیا بکشی
ساحل رو کوچیکش کنی          تو دورترین جا بکشی
موجها رو راهیشون کنی                    امید به فردا بکشی
آسمون رو آبی کنی                            بالا سر ابرها بکشی
یعنی "یک رنگی" رو باید                                بالاترین جا بکشی
 ماسه ها رو رنگ وارنگ                                         پائین زیر پا بکشی
جناب بوم نقاشی باید بگم با احترام وقتشه عاشق بکشی
لیلی رو مجنون بکشی فرهاد و شیرینش کنی عذرای وامق بکشی
دنیا رو زیر و رو کنی هرزه ها رو درو کنی باغ شقایق بکشی
جناب بوم نقاشی  چه نقشی  می خوای بکشی؟
می خوای یه میدان بکشی رستم دستان بکشی
دنیا رو با خوب و بدش              گرد بیابان بکشی
جنگی میان رستم                           با دیو پرستان بکشی
پرده نقالی بشی                                        نُقل فراوان بکشی
یک طرفی یک پرده از                          سام نریمان بکشی
دیو پلید روسیاه                        زخمی تو زندان بکشی
یک طرفش کرب وبلا              آفتاب سوزان بکشی
عباس و مشک پر آب با لبی عطشان بکشی
قلعه خیبر بسازی
نور فراوان بکشی
لیف تن شهریار کنی             شاه واسه مردان بکشی
شاه ادب رو دو زانو                       نزد یتیمان بکشی
کار یدالهی کنی                     تو سفره ها نان بکشی
نقال و نقل و مردم                       هر سه را حیران بکش
جناب بوم نقاشی باید بگم با احترام وقتشه عاشق بکشی
لیلی رو مجنون بکشی فرهاد و شیرینش کنی عذرای وامق بکشی
دنیا رو زیر و رو کنی هرزه ها رو درو کنی باغ شقایق بکشی
جناب بوم نقاشی  چه نقشی  می خوای بکشی؟
 می خوای یه جنگلو بکش                         کنار جنگل جو بکش
کنار جو شکارچی و                             چند تا سگ تیز رو بکش
تیری بکش توی کمون                                شکار رو روبرو بکش
بین شکارچی و شکار                         غریبه ای این سو بکش
هاله نور دور سرش                                تک گوهری نیکو بکش
یا هو بکش یا هو بکش                             یا لیس الا هو بکش
یا ثامن الشمس الهدا                                  یا ضامن آهو بکش
جناب بوم نقاشی باید بگم با احترام وقتشه عاشق بکشی
لیلی رو مجنون بکشی فرهاد و شیرینش کنی عذرای وامق بکشی
دنیا رو زیر و رو کنی هرزه ها رو درو کنی باغ شقایق بکشی
جناب بوم نقاشی  چه نقشی  می خوای بکشی؟
می خوای یه بی همتا بکش یه تنهای تنها بکش
یه لم یلد یه لم یولد             یه لا و یه الا بکش
یه آیه از قران عشق               یه داور یکتا بکش
تو بهترین جای بهشت       تو عرش ، کبریا بکش
یه بارگاه پر از جلال        ستونهاش از طلا بکش
فرشته ها رو تو دو صف   ساکت و بی صدا بکش
تمام پیغمبرها رو               شاکر و پارسا بکش
خدا رو که نمی شه دید  چشمهای دل رو وا بکش
یه شاخه نسترن بیار
عطرش رو تو هوا بکش

جناب بوم نقاشی باید بگم با احترام وقتشه عاشق بکشی
لیلی رو مجنون بکشی فرهاد و شیرینش کنی عذرای وامق بکشی
دنیا رو زیر و رو کنی هرزه ها رو درو کنی باغ شقایق بکشی
جناب بوم نقاشی  چه نقشی  می خوای بکشی؟
می خوای اصلا سفید باش
پاک مثل روز عید باش
واسه تموم عاشقها
خوشبختی رو نوید باش
از دل تنگ، غم رو بگیر
قاصدک امید باش


آن خدائی که بیاراست بهشت

آن خدائی که بیاراست بهشت


و در آن سوسن و سنبل را کشت

آنکه دل ساخته از خاک و ز خشت

آن خدائی که گِل را بسرشت

- و به آدم جان داد- - و نفس را فرمان -

مور را قدرت داد، مار را داد امان

به سلیمان شوکت، به حاتم کرم و جود و عطا

به عیسی دم جانبخش و به موسی عصا

آب را کرد روان - که به جنگل برسد -

نور را کرد عیان -که ببینیم و لذت ببریم-

نغمه را گفت به منقار قناری آویز

مزه را گفت که بر سفره بریز

روزی بخشید به زیبا و به زشت

چرخ را گردش ایام نوشت

آن خدائی که اذانش جویند

به نمازش آیند

و نیازش دارند

مهربانش خوانند(چو نیازش دارند)

آن خدایی که به می گفت بجوش

به خرابات مغان بانگ بر آورد که
........................................ نوش

او خود نسترن است

نسترن، خالق این جان و تن است

نسترن، مالک دنیای من است

نسترن بود که یک شب فرمود

- ماه را - زیبا شو

نسترن بود که مجنون را گفت:

 عاشق لیلا شو

و خدا می داند که خدا نسترن است